محل تبلیغات شما

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند

بلبل شوقم هوای نغمه خوانی میکند

همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست

طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند

بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن

با خزان هم آشتی و گل فشانی میکند

ما به داغ عشقبازی ها نشستیم و هنوز

چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند

نای ما خاموش ولی این زهره ی شیطان هنوز

با همان شور و نوا دارد شبانی میکند

گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان

با همین نخوت که دارد آسمانی میکند

سال ها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز

در درونم زنده است و زندگانی میکند

با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من

خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند

بی‌ ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی

چون بهاران میرسد با من خزانی میکند

طفل بودم کی پیر و علیلم ساختند

آنچه گردون می کند با ما نهانی میکند

می‌ رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان

دفتر دوران ما هم بایگانی می‌ کند

شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید

ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند

شعر دیر آمدم در داشت می سوخت

مادر موسی چو موسی را به نیل .......

خاطرات شهید محمدعلی ضابطی (صفر)

هم ,ها ,سپهر ,ثمر ,میکندبی‌ ,تبانی ,ثمر هر ,هر ساله ,ساله در ,در فکر ,میکندبی‌ ثمر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها